علیرضا پسر دردونه ی ما

اولین کفشهای کوچک من

سلام علی جونم، مامانی دیگه تعطیلات تموم شده و مامانی چند روزه که سر کار میرم، پرستار سال قبلت دوباره میاد پیشت، و تا ظهر با پرستاری، روز اول که دیدیش کمی غریبی کردی، ولی الانا دیگه باهاش جور شدی ،پرستارت هم خانم با حوصله ودقیقیه و من از این لحاظ خیالم راحته. چند روز پیش برات کفش گرفتیم، وقتی میپوشیش خیلی با مزه میشی، امروز برای دومین بار تو رو برای تمرین پیاده روی با کفش بیرون بردم،کمی پیاده اومدی بعدش پاهای فسقلت خسته شد، کمی بغلت کردم تا نزدیک خونه مادر جون، ازسر کوچشون هم  تا خونشون دو باره خودت پیاده رفتی، نه اینکه اوایل پیاده رویت بیرون خونست، همه چیز برات جای سواله؟؟؟!!!!؟؟؟؟ آخ خ خ عزیزم، از سنگو خاک گرفته تا ماشینای پار...
4 مهر 1392
1